معبود من

ضعیف و درهم شکسته‌ام

گرانبار و تنها.

تو دریای رحمت و مهری.

گناهان من عظیم است

اما رحمت و بخشایش تو بس عظیم‌تر از گناهان من.

به رحمت تو پناه می‌آورم.

مرا پاک گردان

تا هنگام قضاوت دیگران

رحیم باشم

رحمت تو همه چیز را زیبا می‌کند

حتی ما را

 هنگامی که می‌لغزیم.

 

سلام خورشید

خورشید !

من انتظار و صبر درخت را

ندارم

مرا زودتر به گل بنشان.

 

بگذار تابش‌های تو

یک‌باره بگریاند

زمستان درونم را

خورشید!

من انتظار و صبر خاک را

ندارم.

 

به من هدیه کن

خورشید!

آبی بی‌کران را

من انتظار و صبر آسمان را

ندارم.

 این روزها آرامش خاصی دارم

نمی‌دونم یه چیزی تو وجودم هست که خیلی وقته نبود مرده بود ازم فاصله گرفته بود یا بهتر بگم من ازش فاصله گرفته بودم

مدتی بود اون حال و هوا های قدیمی رو نداشتم پا گذاشته بودم رو بعضی از قانونایی که خودم با هزار و یک منطق و حساب و کتاب برای خودم وضع کرده بودم و بهشون احترام میذاشتم نمی‌دونم چی شده بود مدتها بود که باهاشون غریبه شده بودم حتی با خودم هم غریبه شده بودم برخوردهای تصنعی حرف‌ها  حتی فکر کردن‌ها نگاه‌‌ها عادتها چندین ماه بود که دیگه با خودم خلوتی نداشتم با خودم خود خودم درد دل نکرده بودم به گذشته برنگشته بودم همه چیز یادم رفته بود به چیز دیگری جز کار فکر نمی‌کردم حتی یادم هم نبود که برادر جوونی رو  همین چند ماه پیش از دست دادم نمی‌خواستم هم یادم بیاد همش از خودم از تمام مصیبتها فرار می‌کردم .

ولی این سفر باعث شد باز هم به خودم برگردم به همون دوران به همون اراده به همون خدا برگردم خدایی که همیشه با من بوده سایه‌شو بالای سرم دوباره حس کردم فهمیدم که هنوزم که هنوزه منو به حال خودم رها نکرده با من هست همیشه بوده ولی فاصله‌ای که ازش گرفته بودم مانع درک حضورش بود حالا باز هم من همون دختری هستم با یک دنیا احساس نیاز نیاز به وجودش تو لحظه‌ها تو اندیشه‌ها تو تصمیم‌هام تو روزها و شب‌هام.

خدایا من خوشحالم خوشحال از اینکه منو بخشیدی به خاطر عصیانی که سر خاک برادرم رو به آسمون به درگاهت کردم به خاطر مصیبتها و گرفتاری‌هایی که یکدفعه مثل آوار رو سرم ریخت حالا نه به خاطر گذشت زمان بلکه به خاطر اینکه تو  بزرگی و بخشنده تو مهربانی مهربانتر از همه کس. باز هم عاجزانه از تو می‌خوام که منو به حال خودم رها نکنی بیشتر از همیشه به حضورت نیاز دارم کمکم کن. دوستت دارم

درهایت را به روی باد نبند

می‌دانی؛ باد هم از سرماست که می‌نالد

و تنها پشت درهای بسته زوزه می‌کشد

                 با ناله همه رانده شده‌گان......

روزی که با چهره باد زاده شوم

وعده کن که دیگر

             درهایت را نخواهی بست.

هاسمیک

 

 

 

 جای همتون خالی

خیلی خوش گذشت

خدایا

ذهنم پریشان است

قلبم بی‌قرار

افکارم شوریده‌اند

درمانده‌ام.

پس رشته زندگی ‌ام را

به دست‌های امن تو می‌سپارم

آنگاه توفان می‌خوابد

و آرامش تو حکفرما می‌شود.

اول ماه رجب

 

 

 فردا اول ماه رجبه  من امروز روزه گرفتم و برای همه دوستای خوبم سر سفره افطار که دوست خوبم نسرین برام تدارک دیده بود دعا کردم برای دوست خوبم مرضیه که می‌خواد وکیل بشه برای عزیز دلم مریم که از خدا خواستم دفتر بیمه‌اش رونق پیدا کنه برای عاقبت به خیری دختر نسرین و تموم دختر و پسرای دم بخت مخصوصا عزیز دلم فرزانه  و ........................

ضمنا برای تمام دوستای وب‌لاگیم مخصوصا مهسای گل که هر چی از مهربونیش بگم کمه از خدا خواستم که  آرامش بهش بده  برای نینای خوب بس که خانومه  برای آقا پیمان و  پایداری عشقش برای امید خان برای رضای مهربون و گل برای احسان که خیلی وقته ازش خبری ندارم برای آرش که خدا کنه کاراش اونطوری که می‌خواد پیش بره و  برای سجاد کوچولو .....................

و برای خیلیای دیگه که اسمشونو اینجا نمیارم

 شما هم منو دعا کنین که بد جوری محتاج دعام

 

بالاخره موسسه غیر تجاری‌مون به ثبت رسید.

جمع شدن ده نفر خانوم یکجا و شروع یک کار هنری به نظر آقایون کمی که نه خیلی زیاد تعجب آوره

دلیل اولش به خاطر اینه که اعتقاد دارن که خانوما اصلا با هم سازگاری ندارن و نمی‌تونن با هم کار کنن

دلیل دومش هم اینه که اگه آقایون نباشن خانوما نمی‌تونن کاری رو از پیش ببرن.

همینکه میگیم ده خانوم هستیم با تخصص‌های خودمون و می‌خوایم تو کارمون پیشرفت داشته باشیم اولین کاری که می‌کنن ماهیچه‌های صورتشون حالتش تقریبا به خنده متمایل میشه.

بعضی‌ها هم شوخی می‌کنن با لحن خاصی می‌گن ده ه ه ه ه ه ه خانوم

خلاصه ما کارمون رو شروع کردیم با این موضوع :  طراحی  و اجرای دکوراسیون داخلی خارجی و فضای سبز طراحی و اجرای همایش‌ها و سمینارها و ............

چند تا هم قرارداد خوب در دست اقدامه امیدوارم به پای امضا برسه

 

حمایت از خواسته‌های زنان در تجمع میدان هفت تیر

 

گفته بودی می روی

می روی تا خواسته ات را، این کمترین آرزویت را، فریاد بزنی

می روی تا بغض فروخورده سالیانت را باز هم در گلو بشکنی
 
گفته بودم خسته ام
از خواستن
از فریاد
از بغض
از آرزوها خسته ام
 
رفتی و از دیروز چشم به راهت نشسته ام
اکنون اما
از انتظار خسته ام
 
می آیم
از پی ات
می آیم ...
 
لطفا جهت حمایت به سایت زیر مراجعه کنید